داستان ترسناک ترین داستان دنیا، درباره یک زن خانه دار با 4 فرزند که ترس را دوست داشت

به گزارش وبلاگ ایتالیا، چه کسی باور می نماید که مشهورترین داستان کوتاه ادبیات امریکا این طور خلق شده باشد: یک روز صبح، زنی خانه دار در حالی که بین قفسه های خواربارفروشی می گشت و زنبیلش را پر می کرد، به آن فکر کرد و وقتی به خانه رسید و خریدهایش را جابه جا کرد و بچه دوساله اش را کنار اسباب بازی هایش گذاشت یک نفس آن را نوشت.

داستان ترسناک ترین داستان دنیا، درباره یک زن خانه دار با 4 فرزند که ترس را دوست داشت

به گزارش اعتماد، داستان کوتاه لاتاری نوشته شرلی جکسون یکی از درخشان ترین و البته هولناکترین داستان های ادبیات امریکا است که آنقدر باورپذیر نوشته شده که خوانندگان از نویسنده آدرس جایی را پرسیدند که رویداد داستان در آن اتفاق افتاده است. خوانندگان دوست داشتند بدانند آن روستای عجیبی که مردمش آن طور خونسرد طی یک مراسم محلی، برای از بین بردن یکی از خودشان به شیوه ای دردناک قرعه کشی می نمایند، دقیقا کجاست. غافل از اینکه این روستا، ساخته فکر زنی پرمشغله است که برای جان به در بردن از کار های بی خاتمه خانه برای خودش داستان تعریف می کرد. اغلب می گویند که داستان های خوب، حاصل صرف زمانی طولانی برای نوشتن هستند و نویسندگانی که کار نوشتن داستان را زود تمام می نمایند، احتمالا مهمل نوشته اند. اما حقیقت این است که لازم نیست برای یک داستان خوب ماندگار، سال ها وقت بگذارید.

داستان کوتاه لاتاری را شرلی جکسون یک روز صبح در سال 1948 نوشت و وقتی پسرش برای ناهار به خانه آمد، کار نوشتن داستان به خاتمه رسیده بود. جکسون در بیوگرافی یک داستان که پس از مرگش منتشر شد، درباره داستان لاتاری می نویسد: وقتی دخترم را در محوطه مخصوص بازیش و سبزیجاتی را که خریده بودم در یخچال گذاشتم، ایده اش به وضوح در فکرم وجود داشت و وقتی آغاز به نوشتن کردم، متوجه شدم که کار به سرعت و به راحتی پیش می رود.

داستان از ابتدا بدون هیچ درنگی به پایان رسید. در واقع، وقتی بعدا آن را خواندم، به این نتیجه رسیدم که به جز یکی دو اصلاح جزیی، نیازی به تغییر نیست و داستانی که در نهایت تایپ کردم و روز بعد برای نماینده ادبی ام فرستادم، تقریبا کلمه به کلمه همان پیش نویس اصلی بود. اگرچه این روایت درست است، اما جکسون تا حدی هم در سهولت روند انتشار داستان اغراق نموده است.

در بیوگرافی یک داستان، او گفت که نیویورکر داستان او را تنها چند هفته بعد از ارسال منتشر کرد و تنها تغییری که در آن ایجاد کردند، تاریخ قرعه کشی بود. در واقع، گاس لوبرانو، سردبیر نیویورکر در یک مکالمه تلفنی پیشنهاد داد چند جایی از داستان تغییر کند. از جمله اضافه کردن تعدادی دیالوگ و چند اکت. اما این مساله، این واقعیت را هم تغییر نمی دهد که کار آن روز صبح جکسون، پایه اصلی در فرآیند ویرایش بود و قسمت اعظم نسخه اصلی بدون تغییر باقی ماند.

جکسون 4 فرزند داشت و روزهایش آنقدر شلوغ بود که می گفت اگر در شبانه روز بتواند 4 ساعت هم بخوابد، اتفاق عجیبی است. او عادت داشت هر وقت می خواهد، غذا و تنقلات بخورد و جز این، زیاد الکل می نوشید و در 48 سالگی در حال برای چندمین بار خواندن یکی از رمان هایش، سکته کرد و زندگیش به خاتمه رسید.

نقل مشهوری از او می گوید: ترس یعنی کنار گذاشتن منطق و الگو های معقول. ما یا تسلیم ترس می شویم یا با آن می جنگیم، اما نمی توانیم نصفه و نیمه با آن روبرو شویم. آنچه از آن می ترسم، برایم لذت بخش است. و شاید همین لذت از ترس است که خاتمه لاتاری را آن طور هولناک می نماید: زنی که در برابر همه تنها است و اجتماع، در یک هم دستی عجیب هولناکترین تصمیم را برای او می گیرد و البته بر خلاف انتظار خواننده های آن موقع که جکسون را بسیار ناراحت می کرد، داستان با اهدای یک ماشین لباسشویی به خاتمه نمی رسد.

پی نوشت: این داستان کوتاه در ایران در کتاب لاتاری، چخوف و داستان های دیگر به وسیله جعفر مدرس صادقی ترجمه و منتشر شده است.

منبع: فرارو

به "داستان ترسناک ترین داستان دنیا، درباره یک زن خانه دار با 4 فرزند که ترس را دوست داشت" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "داستان ترسناک ترین داستان دنیا، درباره یک زن خانه دار با 4 فرزند که ترس را دوست داشت"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید